مرحله یک سوگ:

شوک، انکار، ناباوریفرد باور نمی کند که عزیزش از دست رفته،
دچار شوک سنگین می شود،
از واقعیت ها فرار می کند،
هر آن چه دلالت بر مرگ عزیز داشته باشد، او را پریشان و آشفته می کند،
منتظر است که برگردد…

مرحله دوسوگ:

خشمواقعیت های زندگی، نبودِ عزیزی را نشان می دهند،
جای آن آدم در زندگی خالی است،„ نبود عزیز، واکنش خشم ایجاد می کند.
ناکامی و محرومیت منجربه حس خشم می شود.
گاهی خشم از نبودنِ عزیز حتی به وی بیان می شود.

 مرحله سهسوگ:

چانه زنیفرد شروع به چانه زنی می کند: اگر فقط برگردد، این کار را میکنم، آن کار را می کنم و …

مرحله چهارسوگ:

غم و اندوهنبود عزیز، فقدان و تنهایی به تدریج منجر به غم و اندوه، تنهایی و گوشه گیری وی می شود. نیاز دارد که با رنج نبودن وی سازگار شود و در این مدت: اندوه، حسرت، غم، غصه و تاسف زیادی تجربه می شود.احساس گناه بابت کارهایی که انجام نشده یا کارهایی که انجام شده بسیار رایج است. مهم است که فرد بداند این احساس گناه هم جزیی از فرآیند سوگواری است.

مرحله پنجمسوگ:

پذیرش و برگشت مجدد به زندگیپس از طی مراحل بالا، به تدریج، فرد سوگوار به ادامه زندگی خود برمی گردد. زندگی جدید بدون عزیزی که از دست رفته است.
باورهای اشتباه در مورد سوگ و سوگواریبرای فراموش کردنش، کسی دیگر را جایگزین باید کرد،سوگ یک سال طول می کشد، با گذشت زمان همه چیز حل می شود،اگر کسی گریه نکند، سوگوارنیست آدم قوی، موقع سوگواری احساسی نشان نمی دهد،„ خیلی این جدایی/ فوت من را تحت تاثیر قرار نداد،من خیلی به این موضوعات اهمیتی نمی دهم. سعی کنید آدم های قبلی را فراموش کنید.
*نکات مهم در مورد سوگ
از زمان رخ دادن فوت/ جدایی، حداقل به مدت یک سال، توانایی برقراری رابطه جدید وجود ندارد،
– سوگواری یک فرآیند طبیعی است و همه آدم ها آن را تجربه می کنند،
– سوگواری دوره ای تلخ و دردناک است،
– راهی برای رهایی یا کوتاه کردن دوره سوگ وجود ندارد جز آن که آن تجربه شود،
– هر راهی برای کوتاه کردن یا حذف فرآیند سوگواری منجر به آسیب جدی روانی و طولانی شدن دوره سوگ و سوگواری می شود.
افسردگی و سوگ چه تفاوت ها و شباهت هایی دارند؟
شباهت سوگ با افسردگی
هر دو بعد از جدایی و از دست دادن اتفاق می افتند،
– غم، غصه، گریه، مشکل خواب، اشتها و … در هر دو وجود دارد،
– هر دو پر از رنج و درداند

تفاوت سوگ و افسردگی
افسردگی اختلال است ولی سوگ پدیده ای نرمال و طبیعی است،

*تفاوت سوگ و افسردگیدر افسردگی همه چیز بی معنا و بی ارزش می شود، ولی بدحالی های سوگ بیشتر در مورد موضوعات مرتبط با فرد از دست رفته است، در افسردگی، غم و اندوه تقریبا پایدار است ولی رنج سوگ بیشتر به صورت موجی است که به هر آن چه مرتبط با فرد متوفی باشد بیشتر و بیشتر می شود، در افسردگی فرد احساس بی ارزشی می کند ولی در سوگ فقط زمانی حس بی ارزشی می آید که مرتبط با کارهایی است که فکر می کند باید انجام می داده یا نباید انجام می داده،در سوگ، فکر خودکشی نیست. اگر فکر خودکشی در سوگ وجود داشته باشد برای «پیوند مجدد» با متوفی است ولی در افسردگی چنین نیست

 علایم اختلال سوگ پیچیده و مداوم:

پریشانی شدید در واکنش به مرگ عزیزناباوری شدید در پذیرش فوت، اشکال در یادآوری خاطرات مثبت از متوفی،خشم و تندی در رابطه با فقدان، ارزیابی نادرست از خود در رابطه با شخص متوفی یا مرگ وی،اجتناب شدید از یادآوری فقداننشانه هایی که سوگ مسیر عادی نداردهر بار که از متوفی صحبت می کند دچار سوگ شدید و تازه می شود، از دست دادن های کوچک، واکنش سوگ شدید ایجاد می کنند،موضوعات مرتبط با مرگ و مردن در صحبت هایش زیاد است، هیچ تمایلی ندارد که متعلقات متوفی را کنار بگذارد یا به دیگران بدهد، دچار همان علایم، نشانه ها و بیماری های متوفی می شودمقابله با رنج سوگشناخت ماهیت سوگ، باور به طبیعی بودن سوگ،اجازه سوگواری دادن،بیرون ریختن احساسات و هیجان ها،شناخت باورهای اشتباه و کنار گذاشتن آنها: گریه کنیم که گریه کنند، استفاده از هنر برای مقابله با رنج سوگاستفاده از هنر، درک و فهم تجربه سوگ را راحت تر می کند:ادبیات، شعر، موسیقی،فیلم ها و سریال ها، نقاشی ها و …. پدیده رشد بعد از یک تجربه سختسوگ و تجربه آن، حقایق مهمی را به افراد نشان می دهد:زیبایی زندگی به وجود عزیزان است، پس تا هستند از نعمت بودن با یک دیگر بهره بریم.چون مرگ هست پس زندگی کنیم.حال که هستیم پس خوش باشیم و خوشی ایجاد کنیم و در کنار یک دیگر اوقات خوشی را بگذرانیم

کتاب درمان شناختی – رفتاری برای مشکلات سلامت روان

برچسب ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *