به این جمله های دقت کنید:

فقط دو هفته از آشناییمان می گذرد اما از همین الان خیلی نگرانم که براش جذاب نباشم و همه فکر و ذکرم این است که آیا با من تماس می گیرد یا نه؟
نمی دانم کی دوباره ترس از خوب نبودن به پیش بینی خود مخربی تبدیل می شود و فرصتم را در این رابطه خراب می کنم.

مشکلم کجاست؟

آدم باهوش ،خوش قیافه ای هستم. شغل خیلی خوبی هم دارم،کلی ویژیگی های مثبت و عالی دارم. ولی تا حالا با هر کسی دوست شده ام بعد از چند هفته سرد شده ام و احساس می کنم تو دام افتادم
او تقریبا هر شب تا آخر هفته سرکار می ماند و آخر هفته ها یا با دوستانش به استخر می رود و یا برنامه های ورزشی تلویزیونی نگاه می کند. هیچ موضوعی نیست که ما را با هم نگه دارد. شاید همان بهتر که تنها باشد.
این جمله ها و این داستانها آشنا نیستند ؟ آیا این جمله ها را از زبان مراجع ها ی خود نشنیده اید؟

افراد با هر نوع سبک دلبستگی در مواردی نیز با هم تفاوت دارند :

1- دیدگاه هایشان در مورد صمیمیت و همزیستی

2- نحوه برخوردشان در مورد تعارضات

3- نگرششان نسبت به مسایل جنسی

4- توانایی هایشان در بیان خواسته ها و نیازها

5- انتظارهایشان از شریک زندگی و رابطه

دلبستگی،قلب روابط صمیمی :

نظریه دلبستگی :

چنین ادعا می گند که نیاز به صمیمیت بر روی ژن های ما قرار دارد. در حقیقت ما انسان ها اینطور برنامه ریزی شده ایم که به شخص مهم دیگر وابسته باشیم. این نیاز از رحم مادر شروع و با مرگ تمام می شود. در واقع نیاز به صمیمیت با افراد خاص خاص اهمیت بسیار ویژه ای دارد،چون مغز دارای سازوکاری زیست شناختی است که به طور ویژه وظیفه ایجادو تنظیم ارتباط های ما با شخصیت های مورد علاقه مان است. این سازوکار توضیح می دهد که چرا کودکی که از مادرش جدا شده عصبانی می شود و وحشت زده دنبال او می گردد و یا تا دیدن دوباره او گریه می کند. این واکنش ها نوعی رفتار اعتراضی است که ما هنوز به عنوان افراد بزرگسال نیز به آنها متوسل می شویم.

دلبستگی ، یعنی مغز ما طوری برنامه ریزی شده است که برای اطمینان از پیوند عاطفی و فیزیکی به دنبال حمایت شریک زندگی مان باشیم.ما طوری برنامه ریزی شده ایم که اگر شریک زندگی مان توانایی خاطر جمع کردمان را ندارد ، برای رسیدن به پیوند عاطفی آنقدر تلاش کنیم تا این کار را انجام دهد.اصل دلبستگی به ما یاد می دهد که بیشتر انسان ها به اندازه نیازهای برآورده نشده شان نیازمند هستند و به محض رفع نیازهای عاطفی شان ، معمولا توجهشان را به سمت دیگری معطوف می کنند. در حقیقت هر چه افراد پیوند موثرتری با هم داشته باشند، مستقل تر و شجاع تر می شوند.

متاسفانه نیاز های اساسی صمیمیت و نزدیکی ، به ویژه دلبستگی و وابستگی به همدیگر امروزه تا حدود زیادی به صورت عدم استقلال تعبیر می شوند و در مقابل برای استقلال خیلی ارزش قاِیل می شویم. تا قبل از کارهای بالبی باور عمومی بر این بود که باید بین والدین والدین و فرزند فاصله مناسب حفظ شود و محبت جسمانی کم اراِیه شود. اما بعد از پژوهش ها و نظریه دلبستگی بالبی مشخص شد که ارتباط بین نوزادان و سرپرست، برای بقای کودک به اندازه غذا و آب ضروری است.

دلبستگی در قلب روابط صمیمیت :جنبش هم وابستگی و دیگر رویکردهای خود یاری رایج و محبوب حال حاضر ، روابط را طوری به تصویر می کشند که بسیاری شبیه به دیدگاه های مربوط به پیوند بین والد و فرزند در نیمه اول قرن بیستم است که عبارتند از : شادی باید از درون شما نشات بگیرد و نباید معشوق یا شریک عاطفی تان از نظر هیجانی وابسته باشید.هر کسی باید مراقب خودش باشد. نباید اجازه دهید اطرافیان آرامش درونی تان را مختل کنند. اگر رفتار طرف مقابل باعث عدم امنیت تان می شود، باید بتوانید از نظر عاطفی از این وضعیت فاصله بگیرید. تمرکزتان را روی خودتان بگذارید و در شرایطی دور از آشوب باقی بمانید. فرض اساسی این دیدگاه بر این اصل استوار است که رابطه ایده آل میان دو فرد مستقل است که با حفظ مرزهای خود با هم رابطه برقرارمی کنند. در این دیدگاه اگر به شریک عاطفی خود وابستگی زیادی دارید، در واقع دچار نوعی کمبود هستید و توصیه می کنیم روی خودتان کار کنید. این جنبش گر چه در بسیار از مواقع بسیار مفید بوده است ، اما به کار بردن بی رویه آن در همه روابط ممکن است گم راه کننده و حتی مضر باشد. چرا ؟ چون واقعیت زیستی ما به طور کلی قصه متفاوتی دارد.

دکتر علی صاحبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *